در افغانستان، “مهاجرت” معمولاً مترادف با “فرار از وطن” دانسته میشود؛ فرار از جنگ، فقر، ناامنی و فشارهای سیاسی. این برداشت در تجربهی تاریخی مردم افغانستان در چهار دههی گذشته ریشه دارد. اما در عرصهی علمی و سیاستگذاری جهانی، مهاجرت صرفاً واکنش اضطراری به بحرانها نیست؛ بلکه یک پدیدهی چندبُعدی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است که میتواند برای کشور مبدأ، کشور مقصد و جامعهی جهانی فرصتساز باشد.
امروز بیش از ۲۸۰ میلیون نفر در جهان، مهاجر هستند. این رقم نشان میدهد که مهاجرت به یک ویژگی پایدار قرن بیستویکم تبدیل شده است. سازمان ملل متحد مهاجرت را بخشی از اهداف توسعهی پایدار میداند و بر نقش مثبت آن در توسعهی انسانی، رشد اقتصادی و تبادل دانش تاکید میکند.
نمونههای موفق پالیسی یا سیاستگذاری مهاجرتی در کشورهای توسعهیافته نشان میدهد که مهاجران نه تنها بار اقتصادی نیستند، بلکه در بسیاری از موارد نقش کلیدی در پویایی بازار کار و نوآوری ایفا میکنند. بگونهی مثال، در کانادا بیش از یکچهارم نیروی کار را مهاجران تشکیل میدهند و سهم مهمی در خدمات بهداشتی و صنایع تکنالوژیکی دارند. در ایالات متحده نیز مطالعات نشان دادهاند که مهاجران سالانه میلیاردها دالر مالیات میپردازند و سهم مهمی در تولید ناخالص داخلی دارند.
افغانها در حال حاضر یکی از بزرگترین جوامع مهاجر جهان را تشکیل دادهاند. دیاسپورای افغان (یا افغانهای که در بیرون از افغانستان زندگی میکنند) متشکل از استادان دانشگاه، دکتوران، انجنیران، تاجران و فعالان مدنی است که در کشورهای مختلف زندگی میکنند. این جامعهی گسترده میتواند پُلی میان افغانستان و جهان باشد.
تجربهی کشورهایی چون هند و چین نشان داده است که دیاسپورا میتواند نقش محوری در توسعهی ملی ایفا کند. این کشورها توانستهاند از ظرفیت جوامع مهاجر برای توسعهی تکنالوژی و تجارت جهانی استفاده کنند. در افغانستان اما نبود یک چارچوب روشن سبب شده تا از ظرفیت دیاسپورای افغان بهگونهی مؤثر بهرهبرداری نشود.
مهاجرت تنها فرار نیست
بیتردید، ریشهی بخش بزرگی از مهاجرتهای افغانها در جنگ و ناامنی است. اما مهاجرت در عین حال میتواند ابزاری برای حفاظت از انسانها، ارتقای تحصیلات و مهارتها، و گسترش افقهای اقتصادی در کشور مبدا باشد. حوالههای مالی مهاجران افغان به خانوادههایشان در داخل کشور نه تنها منبع درآمد میلیونها خانواده بوده است، بلکه چرخهی اقتصاد غیررسمی افغانستان را نیز تقویت کرده است.
از این منظر، مهاجرت صرفاً “گریز” از مشکلات نیست، بلکه بخشی از یک چرخهی اجتماعی و اقتصادی گستردهتر است که در نهایت میتواند زمینهی بازسازی کشور را فراهم سازد.
متاسفانه، افغانستان تاکنون فاقد یک استراتژی ملی مهاجرت بوده است. سیاستهای پراکنده و واکنشی جایگزین برنامههای علمی و بلندمدت شدهاند. در حالیکه کشورهای دیگر با طراحی قوانین و ایجاد نهادهای مشخص توانستهاند مهاجرت را بر اساس منافع ملی مدیریت کنند، افغانستان هنوز در این زمینه عقبمانده است.
در چشمانداز یک افغانستان آزاد، امن و دموکراتیک، استراتژی ملی مهاجرت باید شامل موارد زیر باشد:
– حمایت حقوقی و اجتماعی از مهاجران افغان در کشورهای میزبان؛
– تسهیل مشارکتِ دیاسپورا در توسعهی اقتصادی و علمی افغانستان؛
– ایجاد میکانیزمهای شفاف برای بازگشت داوطلبانه و امن؛
– مدیریت مهاجرت کاری و تحصیلی برای کاهش فرار مغزها؛ و
– همکاری فعال با نهادهای بینالمللی برای دسترسی به فرصتهای قانونی مهاجرت و حفاظت بینالمللی.
چنین رویکردی میتواند مهاجرت را از یک بحران انسانی به یک فرصت توسعهای مبدل سازد.
نگاه به آینده
صلح و ثبات در افغانستان آرزوی مشترک همهی ما است. اما تا رسیدن به آن روز، مهاجرت را نباید صرفاً راه فرار دانست. اگر مهاجرت با سیاستگذاری درست مدیریت شود، مهاجرت میتواند ابزار مثبتی برای حفاظت از جانها، پیوندزدن افغانستان با شبکههای علمی و اقتصادی جهانی، و در نهایت بازسازی کشور باشد.
افغانستان نیازمند رهبرانی است که بتوانند در سطح پالیسی ملی و بینالمللی، مهاجرت را نه یک تهدید بلکه یک فرصت ببینند.
نتیجهگیری
مهاجرت یک پدیدهی چندبُعدی است که فراتر از “فرار از وطن” معنا دارد. در سطح جهانی، مهاجرت بخشی جداییناپذیر از توسعه و نوآوری است. در سطح افغانستان نیز نیاز به یک استراتژی ملی برای مدیریت این پدیده بیش از هر زمان دیگر احساس میشود. تنها از طریق سیاستگذاری آگاهانه است که میتوان مهاجرت را از بحران به فرصت تبدیل کرد.