در افغانستان، ساختار خانواده بر محور قدرت و اقتدار مردانه شکل گرفته و مرد منحیث نانآور، سرپرست و تصمیمگیرندهی اصلی شناخته میشود. این نقش، که در زبان روزمره به آن “سیاست” داشتن در خانه گفته میشود، بهصورت عمیق در ذهنیت جمعی و سنتهای اجتماعی ریشه دارد. در بسیاری از خانوادهها، سیاست مردانه به معنای هدایت، تصمیمگیری و گاهی نیز تحمیل خواستهها بر همسر و فرزندان است.
با وجود آنکه این سیاست در ظاهر با غیرت، محبت و دلسوزی توجیه میشود، اما در عمل معمولاً با بیاحترامی، خشونت کلامی و حتی خشونت فزیکی همراه است. زنها و فرزندان، به دلیل فرهنگ بردباری و عرف اجتماعی، اغلب این وضعیت را تحمل میکنند. در چنین جامعهای، شکایت کردن از “سیاست” مرد نه تنها ناپسند پنداشته میشود بلکه ممکن است برای زن یا فرزند عواقب منفی اجتماعی نیز بهدنبال داشته باشد. به همین خاطر، بسیاری از خشونتها در چارچوب همان سیاست پنهان میگردند و بهعنوان بخشی از زندگی عادی پذیرفته میشوند.
این وضعیت، در عوامل گوناگونی ریشه دارد. سنتهای قبیلهای و مردسالارانه از مرد انتظار دارند اقتدار خود را در خانه به نمایش بگذارد. برداشتهای دینی و فرهنگی، مرد را “حاکم” خانواده میدانند و زن را موظف به اطاعت میسازند. ساختارهای اجتماعی و حقوقی افغانستان نیز به گونهای است که زنها برای مقابله با بیعدالتی و دفاع از خود، کمترین و ناکاراترین ابزار را در اختیار دارند. در چنین شرایطی، “سیاست” بهجای آنکه نشانهی از مدیریت و مسوولیتپذیری باشد، به ابزار کنترول و تحمیل تبدیل میشود.
در عمل، این “سیاست” اشکال گوناگونی دارد که شامل تصمیمگیریهای یکجانبه در مورد محل زندگی یا روابط اجتماعی، محدود ساختن آزادی زن در بیرون رفتن از خانه یا اشتغال به کار، و بهکارگیری خشونت کلامی یا فزیکی بهعنوان ابزاری برای تثبیت قدرت دارد. در فرهنگ عامه، این اعمال گاهی با واژههایی مانند “غیرت” و “پاسداری از خانواده” توجیه میشوند، اما مرز میان غیرت و خشونت همواره باریک و مبهم باقی میماند. همین ابهام باعث میشود که بسیاری از رفتارهای ناعادلانه، زیر نام غیرت مشروعیت پیدا کند.
وقتی چنین خانوادهای به کانادا میآید، با فضای کاملاً متفاوت روبهرو میشود. در اینجا، خانواده بر مبنای برابری، احترام متقابل و آزادی فردی تعریف میشود. تصمیمگیری باید مشترک و بر اساس مشورت باشد. محدود کردن آزادی زن یا فرزند، هرچند با نیت خیرخواهی، خشونت یا تبعیض محسوب میشود. هر نوع بیاحترامی یا فشار روانی میتواند پیامد قانونی داشته باشد و بهعنوان خشونت خانوادگی مورد پیگرد قرار گیرد. حتی کلماتی که در افغانستان بخشی از عادت گفتاری و سیاست مردانه به حساب میآیند، در کانادا میتوانند سندی بر بیاحترامی و توهین تلقی شوند.
به بیان دیگر، آنچه در افغانستان “سیاست” نامیده میشود، در کانادا ممکن است “خشونت” خانوادگی تعریف شود. تفاوت میان این دو برداشت، خطی باریک اما بسیار حساس است که اگر به آن توجه نشود، میتواند زندگی مهاجران را دچار مشکل کند. این تفاوت نه تنها در شکل رابطهی زن و مرد آشکار میشود، بلکه معیارهای تعریف احترام، محبت و خشونت را نیز به چالش میکشد.
در افغانستان، سیاست مردانه بخشی از سنت و انتظار اجتماعی است؛ جامعه از مرد میخواهد که در خانه حرف آخر را بزند. اما در کانادا، همان رفتار میتواند نقض حقوق فردی و قانونشکنی باشد. اینگونه، یک تازهوارد میان دو نظام فرهنگی و حقوقی قرار میگیرد و ناچار به بازاندیشی در نقشها و رفتارهای خانوادگی خود میشود.
پرسش اساسی اینگونه مطرح میشود: “آیا سیاست مردانه در خانواده، میراث فرهنگی است که باید حفظ شود یا نوعی خشونت پنهان است که در شرایط امروز و در قوانین کانادا جایی ندارد و باید اصلاح شود؟” پاسخ به این پرسش را هر خواننده میتواند بر اساس تجربههای شخصی، باورها و دیدگاه خود بدهد. اما یک نکته روشن است و آن اینکه آنچه در افغانستان فضیلت شمرده میشود، در کانادا میتواند خطا و جُرم پنداشته شود، و این همان مرز باریکی است که زندگی مهاجران افغان را با چالشهای جدی روبهرو میسازد و تفاوت میان “مردِ خانه” و “مردِ خانه” را روشن میسازد.
در کانادا، “مرد خانه” یعنی پشتیبان، کسی که خانواده به او تکیه میکند، تصمیمهایش همراه با مشورت است و احترام و محبت در محور همه چیز قرار دارد. اما در کشوری مانند افغانستان، “مرد خانه” اغلب بهگونهای دیده میشود که اقتدار خود را در قالب تصمیمگیریهای یکجانبه، محدود کردن آزادیهای خانواده یا بالا بردن صدا نشان میدهد؛ چیزی که در عرف سنتی بهعنوان سیاست و غیرت پذیرفته شده اما در واقع میتواند فضای خانه را برای دیگران سنگین و سخت بسازد.
برای اینکه هر کس بتواند فرق این دو را تشخیص بدهد، میتوان به چند نشانه دقت کرد:
مردِ خانه
مردِ خانه
تصمیمها را با مشورت و رضایت میگیرد
تصمیمها را یکجانبه تحمیل میکند
زن و فرزندان احساس امنیت و احترام دارند
زن و فرزندان از ترس و فشار خاموش میمانند
اقتدارش با محبت و گوشدادن همراه است
اقتدارش با داد و خشونت همراه است
آزادی دیگران را محترم میشمارد
آزادی دیگران را محدود میکند
خانه را به محیطی آرام و امن تبدیل میکند
خانه را به صحنهی ترس و زور تبدیل میکند
و حالا پرسشی از خود شما: آیا شما “مردِ خانه” هستید یا “مردِ خانه”؟ این پرسش بهظاهر ساده به نظر میرسد، اما پاسخِ صادقانهی آن میتواند سرنوشت خانواده را در دو جامعهی متفاوت رقم بزند.