نظریهی نئوکلاسیک مهاجرت یکی از چارچوبهای اساس در اقتصاد مهاجرت است که از اواسط قرن بیستم تاکنون جایگاه مهمی در مطالعات علمی و سیاستگذاری دارد. این نظریه، که ریشه در اقتصاد نئوکلاسیک دارد، بر تفاوتهای جغرافیایی در عرضه و تقاضای نیروی کار و تاثیر آن بر جریانهای مهاجرتی تاکید میکند. بر اساس این دیدگاه، مهاجرت عمدتاً نتیجهی تصامیم عقلانی افراد به هدف افزایش درآمد و رفاه اقتصادی خود است. این نظریه هم برای مهاجرت داخلی و هم برای مهاجرت بینالمللی به کار گرفته میشود و اساس بسیاری از مُدلهای تحلیلی معاصر در اقتصاد مهاجرت محسوب میگردد.
نظریهی نئوکلاسیک مهاجرت از سنت فکری اقتصاددانانی چون آدام اسمیت، دیوید ریکاردو و آلفرد مارشال الهام گرفته و توسط پژوهشگران نیمهٔ دوم قرن بیستم مانند هریس و تودارو (Harris & Todaro) به شکل رسمیتر توسعه یافته است. این دیدگاه در اصل پاسخی به ضرورت تبیین الگوهای مهاجرت در دورهای بود که جهان شاهد افزایش جابهجایی یا نقل مکان نیروی کار، بهویژه از مناطق روستایی به شهری و از کشورهای در حال توسعه به کشورهای صنعتی، بود.
در این چارچوب، فرض بر این است که افراد رفتار اقتصادی عقلانی دارند و تصمیمگیری آنان بر اساس مقایسهی هزینهها و منافع مهاجرت انجام مییابد. تفاوت در سطح دستمزدها میان مبدأ و مقصد مُحَرک اصلی مهاجرت است. اگر درآمد مورد انتظار در مقصد، حتی پس از کسر هزینههای جابهجایی یا نقل مکان، از درآمد فعلی فرد در مبدأ بیشتر باشد، احتمال تصمیم به مهاجرت بالا میرود.
بهعلاوه، نظریهی نئوکلاسیک فرض میکند که بازار نیروی کار در بلندمدت به سمت تعادل حرکت میکند. جریانهای مهاجرتی مازاد نیروی کار از مناطق کمدرآمد را به مناطق پُردرآمد هدایت میکند و این روند به تدریج باعث کاهش شکاف دستمزدی میان مناطق میشود.
در سطح داخلی، این نظریه بیشتر برای توضیح مهاجرت از روستا به شهر به کار میرود. در مناطق روستایی معمولاً نیروی کار بیش از تقاضا وجود دارد و فرصتهای اقتصادی محدود است. در حالی که مناطق شهری فرصتهای شغلی بیشتر و دستمزد بالاتر ارایه میدهند.
در سطح بینالمللی، نظریهی نئوکلاسیک بر این باور است که کشورهای دارای نیروی کار اضافی و درآمد پایین، بهطور طبیعی نیروی انسانی خود را به سمت کشورهایی با بازار کار قویتر و درآمد بالاتر صادر میکنند.
در مورد مهاجرت افغانها به کانادا، این نظریه توضیح میدهد که چگونه کمبود فرصتهای شغلی، سطح پایین درآمد و نبود امنیت شغلی در افغانستان در یک سو، و وجود بازار کار گسترده، دستمزد بالاتر و امنیت اقتصادی در کانادا در سوی دیگر، محرک اصلی تصمیم به مهاجرت میشود. بر اساس این چارچوب، این جریان مهاجرتی تا زمانی ادامه مییابد که شکاف اقتصادی میان دو کشور کاهش یابد یا موانع قانونی و ساختاری مانع آن شود.
انتقادات به نظریهٔ نئوکلاسیک
با وجود سادگی و قدرت تحلیلی، نظریهی نئوکلاسیک با چند نقد مهم مواجه است. نخست اینکه این دیدگاه نقش عوامل غیر اقتصادی، مانند شبکههای اجتماعی، هویت فرهنگی، و شرایط سیاسی را کمتر در نظر میگیرد. دوم، فرض تعادل در بازار نیروی کار در عمل به ندرت محقق میشود، زیرا تفاوتهای ساختاری و نهادی میان کشورها پایدار باقی میماند. سوم، این نظریه تاثیر سیاستهای مهاجرتی و محدودیتهای قانونی را نادیده میگیرد، در حالی که در دنیای واقعی، قوانین و مقررات میتوانند جریانهای مهاجرتی را بهشدت محدود یا هدایت کنند.
توسعههای نظری و ترکیب با رویکردهای دیگر
برای پاسخ به این انتقادات، پژوهشگران تلاش کردهاند نظریهی نئوکلاسیک را با دیگر چارچوبها ترکیب کنند. برای نمونه، نظریهی شبکههای مهاجرتی بر نقش روابط انسانی و ارتباطات اجتماعی در تسهیل مهاجرت تاکید دارد و میتواند در کنار تحلیل اقتصادی نئوکلاسیک، تصویر کاملتری ارایه دهد. همچنین، رویکرد اقتصاد سیاسی مهاجرت با بررسی ساختارهای قدرت و نابرابری جهانی، تحلیل نئوکلاسیک را غنیتر میسازد.
از دیدگاه سیاستگذاری، نظریهی نئوکلاسیک میتواند ابزار مفیدی برای پیشبینی جریانهای مهاجرتی باشد. اگر هدف یک کشور جذب نیروی کار خارجی است، افزایش فرصتهای شغلی و دستمزدها میتواند مؤثر باشد. در مقابل، اگر کشوری قصد کاهش مهاجرت ورودی را دارد، میتواند با همکاری با کشورهای مبدأ و سرمایهگذاری در توسعهی اقتصادی آنها، شکاف درآمدی را کاهش دهد.
جایگاه امروز نظریه
با وجود نقدها، نظریهی نئوکلاسیک همچنان یکی از ستونهای اصلی تحلیل مهاجرت در علوم اجتماعی و اقتصاد است. این نظریه به دلیل وضوح و قابلیت اندازهگیری متغیرهای آن، در مدلسازیهای اقتصادی و پیشبینی روندهای مهاجرتی بهطور گسترده استفاده میشود. با این حال، در پژوهشهای امروزی معمولاً در کنار نظریههای مکمل بهکار میرود تا محدودیتهای تحلیلی آن جبران شود.
نتیجهگیری
نظریهی نئوکلاسیک مهاجرت، با تاکید بر نقش تفاوتهای دستمزدی و فرصتهای اقتصادی، چارچوبی ساده و موثر برای تحلیل تصامیم مهاجرتی فراهم میکند. این دیدگاه بهویژه در تحلیل مهاجرت نیروی کار بین کشورها کاربرد دارد، اما برای دستیابی به تصویری جامعتر از پدیدهی مهاجرت، لازم است در کنار رویکردهای دیگر مانند نظریهی شبکههای مهاجرتی، اقتصاد سیاسی مهاجرت و مطالعات فرهنگی – اجتماعی به کار گرفته شود.
Harris, J. R., & Todaro, M. P. (1970). Migration, unemployment and development: A two-sector analysis. American Economic Review, 60(1), 126–۱۴۲.
Massey, D. S., Arango, J., Hugo, G., Kouaouci, A., Pellegrino, A., & Taylor, J. E. (1993). Theories of international migration: A review and appraisal. Population and Development Review, 19(3), 431–۴۶۶. https://doi.org/10.2307/2938462
Todaro, M. P., & Smith, S. C. (2015). Economic development (12th ed.). Pearson Education.