نظریهی سیستم جهانی یا (World-Systems Theory) یکی از رویکردهای کلیدی در تحلیل پدیدهی مهاجرت است که ریشه در کارهای امانویل والرشتاین (Immanuel Wallerstein) دارد. این نظریه در دهه ۱۹۷۰ مطرح شد و هدف آن توضیح ساختار و پویاییهای اقتصادی جهان بهعنوان یک نظام واحد است. بر اساس این چارچوب، مهاجرت بینالمللی را نمیتوان صرفاً نتیجهی تصامیم فردی یا تفاوتهای اقتصادی ساده دانست؛ بلکه باید آن را محصول روابط تاریخی و ساختاری بین کشورها در چارچوب یک نظام سرمایهداری جهانی دید.
پیشینه
والرشتاین نظریهی سیستم جهانی را با الهام از اقتصاد سیاسی مارکسیستی و تحلیلهای تاریخی – اجتماعی توسعه داد. او جهان را بهعنوان یک “سیستم” واحد میدید که در آن، کشورهای مختلف در تقسیمکار جهانی جایگاههای متفاوتی دارند. این جایگاهها حاصل قرنها استعمار، توسعهی نابرابر و ادغام اقتصادی هستند. بنابراین، جریانهای مهاجرتی نیز بخشی از این روابط تاریخی و اقتصادیاند و بازتابی از ساختار نابرابر نظام جهانی محسوب میشوند.
ساختار سهگانهی نظام جهانی
والرشتاین کشورهای جهان را به سه بخش اصلی تقسیم میکند:
کشورهای مرکز (Core): کشورهای صنعتی پیشرفته با اقتصادهای متنوع، فناوری پیشرفته و قدرت سیاسی بالا. این کشورها معمولاً صادرکنندهی سرمایه، فناوری و کالاهای با ارزش افزودهی بالا هستند و در بازار کار داخلی خود مشاغل با درآمد و امنیت بسیار خوب فراهم میکنند.
کشورهای نیمهپیرامون (Semi-Periphery): کشورهایی با ویژگیهای ترکیبی که هم برخی صنایع پیشرفته دارند و هم وابستگی به صادرات مواد خام یا کالاهای با ارزش افزودهی پایین. این کشورها معمولاً نقش واسطه را در نظام جهانی بازی میکنند.
کشورهای پیرامون (Periphery): کشورهایی که عمدتاً صادرکنندهی مواد خام و کالاهای اولیه هستند، سطح فناوری پایینتری دارند و اقتصادشان وابسته به کشورهای مرکز است. این کشورها اغلب از نظر سیاسی و اقتصادی در موقعیت ضعیفتری قرار دارند.
مهاجرت در چارچوب نظام جهانی
در این چارچوب، مهاجرت عمدتاً از کشورهای پیرامون به کشورهای مرکز و نیمهپیرامون رخ میدهد. این جریان، نتیجهی مستقیم ادغام کشورهای پیرامون در اقتصاد جهانی است، فرآیندی که معمولاً با تخریب ساختارهای اقتصادی بومی، گسترش تولید برای صادرات، و وابستگی به سرمایهی خارجی همراه بوده است. بهعنوان مثال، سرمایهگذاری خارجی در بخشهای خاص اقتصاد یک کشور پیرامونی میتواند کشاورزان را از زمینهایشان بیزمین کند و آنان را به جستجوی فرصتهای کاری در کشورهای مرکز سوق دهد.
مثالهای عملی
مهاجرت کارگران از کشورهای آمریکای لاتین به ایالات متحده، از شمال آفریقا به اروپا، یا از آسیای جنوبی به کشورهای خلیج فارس را میتوان در چارچوب این نظریه تحلیل کرد. در مورد افغانستان، دخالت قدرتهای خارجی، ادغام نابرابر در اقتصاد جهانی، و وابستگی به کمکهای خارجی موجب شده است که اقتصاد داخلی نتواند فرصتهای شغلی پایدار ایجاد کند. در نتیجه، بسیاری از افغانها به جستجوی کار و زندگی بهتر در کشورهای صنعتی روی میآورند.
ارتباط با استعمار و سرمایهداری جهانی
نظریهی سیستم جهانی تاکید میکند که جریانهای مهاجرتی معاصر ریشه در تاریخ استعمار دارند. در دوران استعمار، قدرتهای اروپایی زیرساختها و اقتصاد کشورهای تحت سلطه را بر اساس نیازهای خود بازسازی کردند. این بازسازی، اقتصادهای محلی را وابسته به تولید کالا برای صادرات کرد و ساختارهایی را ایجاد نمود که پس از استقلال سیاسی نیز باقی ماندند. به همین دلیل، مهاجرت از کشورهای مستعمرهی سابق به کشورهای استعمارگر سابق همچنان رایج است.
نقد و محدودیتها
اگرچه نظریهی سیستم جهانی چارچوبی قدرتمند برای تحلیل مهاجرت ارایه میدهد، اما انتقاداتی نیز به آن وارد است. برخی پژوهشگران معتقدند که این نظریه بیش از حد بر ساختارهای اقتصادی کلان تمرکز میکند و نقش عوامل فردی، فرهنگی یا شبکههای اجتماعی را نادیده میگیرد. دیگران استدلال میکنند که تقسیمبندی سهگانهی جهان (مرکز، نیمهپیرامون، و پیرامون) ممکن است تحولات اخیر، مانند ظهور اقتصادهای نوظهور آسیایی یا دیجیتالی شدن اقتصاد جهانی، را بهخوبی توضیح ندهد.
پیوند با پالیسی یا سیاستگذاری
از منظر پالیسی یا سیاستگذاری، این نظریه هشدار میدهد که بدون اصلاح روابط اقتصادی نابرابر جهانی، جریانهای مهاجرتی از کشورهای پیرامون به کشورهای مرکز ادامه خواهد داشت. بنابراین، سیاستهای مهاجرتی باید با رویکردهای توسعهی پایدار و همکاریهای بینالمللی برای کاهش نابرابری جهانی همراه شوند.
جایگاه امروز نظریه
با وجود نقدها، نظریهی سیستم جهانی همچنان یکی از چارچوبهای مرجع در مطالعات مهاجرت، بهویژه در حوزهی اقتصاد سیاسی بینالملل، بهشمار میآید. این نظریه بهویژه برای تحلیل مهاجرتهای تاریخی و جریانهای بلندمدت مهاجرت بین مناطق مختلف جهان کاربرد دارد.
نتیجهگیری
نظریهی سیستم جهانی، مهاجرت را نه بهعنوان یک انتخاب صرفاً فردی، بلکه بهعنوان بخشی از فرآیندهای اقتصادی و تاریخی گستردهتر تبیین میکند. این چارچوب تحلیلی، نقش روابط نابرابر جهانی را در شکلگیری جریانهای مهاجرتی برجسته میکند و به ما یادآوری میکند که برای فهم کامل مهاجرت، باید نگاهمان را از مرزهای ملی فراتر ببریم.
منابع
Wallerstein, I. (1974). The modern world-system (Vol. 1). Academic Press
Massey, D. S., Arango, J., Hugo, G., Kouaouci, A., Pellegrino, A., & Taylor, J. E. (1993). Theories of international migration: A review and appraisal. Population and Development Review, 19(3), 431–۴۶۶. https://doi.org/10.2307/2938462
Sassen, S. (1988). The mobility of labor and capital: A study in international investment and labor flow. Cambridge University Press